اواخر سال ۹۳ زن ۲۵ ساله ای در مراجعه به داسرا در حالی که مدام گریه می کرد اصرار به طلاق از شوهرش را داشت در حالی که شوهر او موافق طلاق دادن او نبود .

این زن به دستور قاضی به مشاوره معرفی شد .

این زن در حین اقدامات روانکاوانه رازی ترسناک و عجیب را فاش کرد و گفت:در محله مان پسری به نام اسماعیل که شرور و دزد است زندگی می کند و همه از او می ترسند او بارها وقتی من با شوهر و بچه ام بیرون می رفتیم با گستاخی به من زل می زد تا جاییکه شوهرم نزدم اقرار کرد از اسماعیل می ترسد وگرنه یا خودش حسابش را می رسید یا از او شکایت می کرد.

وی افزود:یک روز وقتی برای آزمایش دادن از خانه بیرون رفتم سرکوچه منتظر تاکسی بودم که ناگهان پیکان سفید رنگی جلویم ترمز کرد و در جلو باز شد و اسماعیل دست من را گرفته و داخل ماشین انداخت آمدم دادو بیداد کنم که اسماعیل تهدید کرد خانواده ام را نابود می کند ساکت شدم و می دانستم هرکاری از دستش بر می آید دوستش که پشت فرمان بود پیاده شد و اسماعیل با ابراز علاقه به من بی اعتنا به التماس هایم من را به پارکینگی برد و به من تجاوز کرد.

سارا با گریه گفت:او تهدیدم کرد هروقت با من تماس گرفت باید در اختیارش باشم وگرنه شوهر و بچه ام را خواهد کشت وحشت کردم و پذیرفتم از آن به بعد او درغیاب شوهرم به خانه ام می آمد من همیشه از او می ترسیدم نه بخاطر خودم بلکه بخاطر شوهر و دخترم و حالا می خواهم طلاق بگیرم تا شرمنده شوهرم که مرد مهربانی است نباشم.

با این رازگشایی بود که پرونده ویژه ای تشکیل شد و اسماعیل به دام افتاد و با وجود اصرار به بی گناهی با توجه به سرنخ های برجای مانده مجبور به اقرار شد و با دستور قاضی به زندان افتاد.

این یکه بزن و قلدر محله پس از محاکمه در دادگاه کیفری بخاطر ربودن زن شوهردار و رابطه نامشروع با وی و تهدید به قتل خانواده سارا و ادامه رابطه نامشروع گناهکار شناخته شد و از سوی قضات به ۱۵ سال زندان و تحمل ۹۹ ضربه شلاق و با اعمال مجازات مشدده به تبعید به منطقه بد آب و هوا محکوم شد.

این رای از سوی اسماعیل مورد اعتراض قرار گرفت و پس از بررسی تخصصی در دادگاه تجدید نظر مورد تایید قرار گرفته و قابل اجرا دانسته شد.

بنابه این گزارش،سارا و شوهرش نیز که در شرایط روحی و روانی بدی قرار داشتند تحت اقدامات روانشناسانه قرار گرفتند تا بتوانند زندگی شان را ادامه دهند.

%d8%aa%d8%ac%d8%a7%d9%88%d8%b2