سال ۱۳۹۳ دختر بچه ۸ ساله ای در روستای چلمه سنگ شهر مشهد ناپدید شد و ماموران در جست و جوی او بودند که فهمیدند پسر جوانی جسد دخترک را در سرویس بهداشتی مدرسه پیدا کرده است.
ماموران پس از تحقیقات ابتدایی متوجه شدند که قاتل قبل از جنایت دخترک را هدف آزار و اذیت قرار داده و برای پنهان ماندن این اقدام شیطانی دست به قتل دختر کوچولو زده است.
تیم پلیسی در همان ابتدا به جوان ۲۲ ساله که از آشنایان دخترک بود مشکوک شدند و پس از تحقیق از وی خیلی زود متهم پرونده پرده از راز این جنایت شیطانی برداشت.
با اعتراف عامل جنایت دادگاه کیفری مشهد وی را به اعدام در ملاء عام محکوم کرد و در ادامه حکم صادر در دیوانعالی مورد تایید قرار گرفت.
این پسر هنوز باور ندارد چطور دست به این جنایت زده است و اعدام را حق خودش می داند و قبل از اجرای حکم درباره سرنوشت زندگی اش گفت: من و برادرم بچه بودیم که پدر و مادرمان فوت کرد. آخرش هم نفهمیدیم چرا آنها مردند . یکی می گفت تصادف کرده اند و یکی هم می گفت آنها را کشته اند. یکی از اقوام پدری ام که بچه دار نمی شدند از همان موقع سرپرستی من و برادرم را بر عهده گرفتند. آنها جای خالی پدر و مادر را برای ما پر کردند. من نتوانستم درس بخوانم و بیسواد هستم. اما برادرم درس خواند و دیپلم گرفت. رابطه خوبی با پدر و مادر خوانده ام دارم. البته از سنین کودکی پدر خوانده ام گاهی به خاطر تنبلی هایی که می کردم مرا تنبیه می کرد.
مرد جوان افزود: من گاهی بنایی می کردم و بیشتر دنبال گله و گوسفند بودم و چوپانی می کردم. یک بار که برای چوپانی به اطراف چناران رفته بودم دچار سرماخوردگی شدم. یگی از دوستانم در آنجا به من قرص ترامادول داد و این قرص بدنم را گرم کرد. من که نمی دانستم ترامادول اعتیاد آور است مدتی مصرف این داروها را ادامه دادم و بعد هم به مصرف تریاک و شیشه روی آوردم. البته الان ترک کردم و مواد نمی کشم. من در تمام این سال ها کار می کردم تا کمک خرج خانواده باشم. پدر خوانده ام برایم آستین بالازد و زن گرفتم. اما مادر همسرم که زن بابایش بود با من مشکل داشت. برای همین هم در زندگی ام همیشه تنش داشتم. حتی مدتی دست زنم را گرفتم و برای زندگی به جای دیگری رفتیم اما این ازدواج عاقبتی نداشت و همسرم مرا ترک کرد. بعد هم که فهمید چه جنایتی کرده ام طلاق گرفت و دنبال زندگی خودش رفت.
وی افزود:یک بار نزدیک بود به زندان بیفتم چون چند گوسفند از گله دزدیده بودند و همه فکر می کردند من دزدی کرده ام اما بعد از دو روز شاکی فهمید کار من نبوده است و رضایت داد.
روز حادثه من به خانه یکی از اقوام که اتفاقا با هم رابطه خانوادگی صمیمانه ای داشتیم، رفتم. نمی دانم چه شد که با دیدن دختر ۸ ساله آنها فکر پلیدی به سرم زد. دخترک را با بهانه ای به سرویس بهداشتی مدرسه روستا بردم و در آنجا پس از آزار و اذیت و از ترس این که مبادا به پدر و مادرش خبر بدهد ناگهان دست به جنایت زدم و خفه اش کردم. حالم اصلا خوب نبود. به خانه رفتم. پدر خوانده ام مرا دید و نگران وضعیت روحی و روانی ام شده بود. چند بار پرسید اتفاقی افتاده که من چیزی نگفتم. بعد به خانه دخترک رفتم. مادرش نگران بود و دنبالش می گشتند.
مرد جنایتکار گفت:قرار شد همراه پسر عمه ام به دنبال دختر کوچولو بگردیم که او را به مدرسه کشاندم. پسر عمه ام داخل حیاط مدرسه را که دید متوجه دخترکوچولو شد و سراسیمه خودش را به بالای سر او رساند و زمانیکه متوجه مرگ او شد از ترس پا به فرار گذاشت. من جسد را به بیرون از سرویس بهداشتی آوردم و حالم بد شد. اصلا باور نمی کردم من چنین کاری کرده باشم. چند ساعت بعد وقتی پلیس تحقیقات خود را آغاز کرد به من مشکوک شدند. در همان تحقیقات اولیه به ارتکاب جنایت اعتراف کردم و همه چیز را به قاضی سید جواد حسینی گفتم. من از کرده خودم پشیمانم و فکر می کنم اعدام حقم است، چون هیچ پاسخی برای خودم که چرا مرتکب چنین جنایتی شدم و دختر معصوم را کشتم پیدا نکردم.
قاتل دختر کوچولو ادامه داد: حدود یک سال و نیم در زندان کابوس می دیدم و هر موقع یادم می آمد چه کار کرده ام سرم درد می گرفت و از خودم بدم می آمد.
حکم اعدام در ملاء عام صبح دیروز با حضور غلامعلی صادقی, دادستان عمومی و انقلاب مشهد, سرهنگ بوستانی رییس پلیس مشهد و دیگر مسوولان قضایی و انتظامی در روستای چلمه سنگ اطراف مشهد به اجرا رسید.