آرشیو "داستان کوتاه"

داستان نعمت داشتن فرزند دختر

داستان نعمت داشتن فرزند دختر

در اولین صبح عروسی ، زن و شوهر باهم توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند و هرکس به منزلشان آمد پشت در بماند . ابتدا پدر و مادر پسر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اما چون از قبل توافق کرده بودند ، هیچکدام...

ادامه مطلب ...
عملکرد زن باهوش در تصادف

عملکرد زن باهوش در تصادف

یک روز زن و مردی با ماشینهایشان با هم تصادف شدیدی می کنند . بطوریکه ماشین هردونفرشان  به شدت آسیب میبینه . ولی هردو نفر بطور معجزه آسایی از این حادثه جان سالم بدر می برن ... وقتی که هر دو از ماشینشان که حالا تبدیل به آهن...

ادامه مطلب ...
قول سارا به معلمش

قول سارا به معلمش

معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا ... دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟ معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم...

ادامه مطلب ...
داستان شاخه گل خشکیده

داستان شاخه گل خشکیده

” قد بالای ۱۸۰و وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و … تنها بخشی از توقعات و انتظارات من برای انتخاب همسر آینده ام بود . توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را یکجا می خواستم و حق مسلم خودم میدانستم . چرا که خودم هم از زیبائی چیزی کم...

ادامه مطلب ...
داستان دختر هوس باز با قلم کسی که عاشقش بود

داستان دختر هوس باز با قلم کسی که عاشقش بود

دختری در دانشگاهمون بود که همه هوس باز میشناختنش . هر روز با یک نفر در حیاط دانشگاه بود.در کل دانشگاه بد نام بود و همه ازش بد می گفتند.نمی دونید وقتی در موردش حرف بدی می شنیدم چطور داغ می کردم و عصبانی می شدم . اما راستش حرف...

ادامه مطلب ...
جای خالی طوبی خانم هم زیبا بود …

جای خالی طوبی خانم هم زیبا بود …

طوبی خانم که فوت کرد «همه» گفتند چهلم نشده حسین آقا می رود یک زن دیگر می گیرد. سه ماه گذشت و حسین آقا به جای اینکه برود یک زن دیگر بگیرد، هر پنجشنبه می رفت سر خاک. ماه چهارم خواهرش آستین زد بالا که داداش تنهاست و خواهر...

ادامه مطلب ...
داستان زیبا و کوتاه عشق منطقی

داستان زیبا و کوتاه عشق منطقی

پسر جوانی عاشق دختری بود. دختر زیاد زیبا و قشنگ نبود، اما برای آن پسر جوان همه چیز بود. جوان همیشه خواب دختر را می‌دید که باقی عمرش را با او سپری می‌کند. دوستان آن پسر به او می‌گفتند: «چرا اینقدر خواب او را می بینی و به او...

ادامه مطلب ...
  • صفحه ی 5 از 5
  • >
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5